شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۰۹ ب.ظ
داستان کوتاه خواستگاری
پسری با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری رفت.
پدر دختر رو به پسر کرد و گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد پس من به تو دختر نمیدهم.
چندی بعد پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر رفت ، پدر دختر با ازدواج موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت : انشاءالله خدا او را هدایت میکند.
دختر گفت: پدر، مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟
***************