سراج منیر

والذین اوتوالعلم درجات
مشخصات بلاگ
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قبر» ثبت شده است

جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۳۰ ب.ظ

فاطمه علیها السلام شفیعه روز جزا

 در واپسین روزهای زندگانی حضرت زهراعلیها السلام، امیرالمؤمنین در کنار بستر او بسته ای دید که جنس آن از حریر سبز بود. از فاطمه علیها السلام پرسید: "این چیست؟" فرمود: "در این بسته صفحه ای سفید وجود دارد که چند سطر بر آن نگاشته شده است." امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: "بر آن چه نوشته شده است؟" عرض کرد: "در شب عروسی ام مستمندی درب خانه آمد و تقاضای کمک نمود. من دو لباس داشتم که یکی نو بود و آن را در آن شب پوشیده بودم و دیگری اندکی مستعمل بود. اما من لباس نو را بیرون آوردم و به او دادم و خود جامه کهنه را پوشیدم.
 صبح روز بعد پدرم مرا دید و پرسید چرا لباس نوی خود را نپوشیده ای؟ عرض کردم: مگر شما نفرمودید هر چه انسان به مستمندان و نیازمندان کمک کند، برای خود ذخیره کرده است؟ من نیز دیشب جامه نوی خویش را به فقیری دادم. پدرم فرمود: اگر لباس نو را می پوشیدی و کهنه را به فقیر می دادی برای شوهرت بهتر بود و فقیر نیز به پوشاک می رسید.
 گفتم: من این کار را از شما پیروی نمودم؛ زیرا مادرم خدیجه علیها السلام وقتی که به ازدواج شما در آمد، تمام دارایی خود را در اختیار شما گذاشت و شما همه آن را در راه خدا صرف کردید تا آنجا که وقتی فقیری از شما پیراهنی خواست، جامه خود را در آوردید و به او دادید و خود را در حصیری پیچیدید و به خانه آمدید. والبته کسی به جایگاه شما نمی رسد.
 پدرم با شنیدن سخن من گریه کرد و مرا به سینه چسبانید و فرمود: جبرئیل هم اکنون بر من نازل شد و از جانب پروردگار به تو سلام رساند و گفت: به فاطمه بگو به خاطر این عملش هر آنچه از ما درخواست کند عطا خواهیم کرد. عرض کردم: پدر! من خواسته ای جز ملاقات پروردگار خویش در حال رضایت او از من ندارم. پس پدرم فرمود: دست خود را بلند کن. چون دستانم را بلند کردم، او نیز دست به دعا برداشت، به گونه ای که سفیدی زیر بغلش پدیدار شد و فرمود: "اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لاُمَّتی" من نیز آمین گفتم.
 آن گاه جبرئیل دوباره نازل شد و عرض کرد: پروردگار فرمود: کسانی از امت تو که محبت فاطمه علیها السلام و شوهر وفرزندان او را داشته باشند، آمرزیدم. در این هنگام من تقاضای سندی کردم تا در روز قیامت شفاعت امت را بنمایم. جبرئیل نازل شد و حریر سبزی به من داد که در آن بر صفحه ای سفید نوشته بود: "کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ" جبرئیل و میکائیل نیز بر آن شهادت دادند. پدرم آن را به من داد و فرمود: "آن را حفظ کن و در وقت وفات خود سفارش کن آن را با تو در قبر بگذارند. من نیز اکنون می خواهم این بسته را در روز قیامت آن لحظه که شعله ها زبانه می کشند به پدرم بدهم و آنچه را که پروردگار در مورد من وعده نموده درخواست نمایم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۳۰
ع ر . ...